یه وقتایی می شه که با خودت درگیر می شی
یه وقتایی می شه که از وجودت سیر می شی
یه وقتایی که دل می بندی به گریه
یه وقتایی نمی فهمی که داری پیر می شی
یه وقتایی تمومِ آرزوهات نمی تونه تو رو آروم نگه داره
یه وقتایی دلت یه چیزی کم داره
یه وقتایی فقط قلبت گناهکاره
من دارم تقاصِ اشتبامو پس می دم
که به هر کسی می رسم بهِش نفَس می دم
روی دنیاش یه مدارِ تازه می سازم
پای حرفی که زدم مردونه دست می دم
یه روزایی می شه که تو سکوتم غرق می شم
یه روزایی می شه که بی نهایت سرد می شم
یه روزایی که حتی خوبِ خوبم
نمی فهمم چرا سردرد می شم
واسه یه ثانیه تو فکر می رم
همه دنیای من عذاب می شه
نمی فهمم چرا روزای خوبم
همیشه بیخودی خراب می شه