تو رو انقد دوست داشتم که تا رفتی هوا سرد شد
انقد بهت گفتم دلم دوست داره قلبت بد عادت شد
هر دفعه میمردم برای آرامش چشمای بیرحمت
هیچوقت نفهمیدی منو عاشق فقط عاشقو میفهمه
بعد از تو بارون میباره رو این شهر
بعد تو دردا خونش شده سینم
بعد تو میبارم و میریزه از چشمام
قطره اشک از شعرای غمگینم
تیغت برید و منم اشباعترین
از این حس خوب و خداوند عشق آفرید
یه جایی شدی همه زندگیم
که تو نگاه تو دیدم حس مادری
محکومم شاکی خودم
نیستی بذاری چایی رو دم
هی گفتی مارو چش میکنن
دیدی قاب تصویرت شد از چشمام دریغ
دس میکشیدم رو کمر تو قفل
میشد اون روزا حتی واسه بغل تو مرد
چه قشنگ بود این قاب لعنتی
میزد آبشار مو تا گودی کمر تو موج
تو نبودی پا نمیشدم
با تنهاییا تو خودم جا نمیشدم
رفتی تو همه سلولای تنم
وقت کندن دست جمعی مانع میشدن
یخ زدم تو هجوم سایهای که نیست
مومنم هنوز به اون آیهای که نیست
میشینم هر شب با تو
سر میز دوتایی تو کافهای که نیست
این پاییزه بدون برگ
یدونه تو کم داره یه یدونه من
هنوز میخونمت هنوز مینویسم
یعنی کجایی تو الان بدون من
بعداز تو بارون میباره رو این شهر
بعد تو دردا خونش شده سینم
بعد دو میبارمو میریزه از چشمام
قطره اشک از شعرای غمگینم
یاسر بینام
بارون