نسلِ من نسلِ بمب و موشک بود،
نسلِ بیشیرِ خشک و پوشک بود،
حسرتش سکههای قلک بود
که باهاش توپشو دولایه کنه.
نسلِ سازِ شکسته و تحقیر،
نسلِ وی.اچ.اسای بدتصویر
نسلِ از زندگی و رؤیا سیر
که نمیخواستش گلایه کنه.
نسلِ پاکوب توی اجباری،
کیک و نوشابههای پنجزاری،
نسلِ ناکامِ بیعزاداری
بعد قطعنامه از نفس افتاد.
با پیلیهای ممتدِ شلوار،
پشتِ موهای جرج مایکلوار،
با نخای شریکی سیگار،
عشق میکرد با خوندنِ فرهاد.
نسلی که با نگاهی عاشق شد،
سرنوشتش شبیهِ «صادق» شد،
قه قهش رفته رفته هق هق شد،
آلبوم عکسش آینهی دِق شد.
نسلِ من، نسل شعر و رؤیا بود،
شکلِ پایانِ تلخِ فیلما بود،
بطریِ روی موجِ دریا بود
که کسی نامهشو از آب نگرفت.
نسلِ دق کرده تو صفِ کنکور،
نسلِ رو فرشِ بازیِ پاسور،
نسلِ به سرنوشتِ بد مجبور
که سوال پرسید و جواب نگرفت.
نسلی که «شاملو» رو ازبر کرد،
حرف خوش خنده ها رو باور کرد،
توی میدون تنش رو پرپر کرد
روی سینهش یه بغض سنگین بود.
نسلی که مثلِ ساعتش خواب رفت،
آرزوهاش یکی یکی آب رفت،
عکسِ فوریش روحجله توقاب رفت
با چشایی که خیلی غمگین بود.
نسلی که با نگاهی عاشق شد،
سرنوشتش شبیهِ «صادق» شد،
قه قهش رفته رفته هق هق شد،
آلبوم عکسش آینهی دِق شد.