یک روز می‌آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم
یک روز می‌آیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین ، مست و خمارت نیستم
شب‌زنده داری Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ تا ØµØ¨Ø Ø²Ø§Ø±ÛŒ Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ
تو بیقراری می کنی ، من بیقرارت نیستم
پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد
گل میدهی ، نو می شوی ، من در بهارت نیستم
زنگارها را شسته‌ام دور از کدورت‌های دور
آیینه‌ای رو به توام ، اما کنارت نیستم
دور دلم دیوار نیست ، انکار من دشوار نیست
اصلا منی در کار نیست ØŒ امن ام Øصارت نیست
ÙˆØید تاج
یک روز میایی