آغوش خالی و گرم
از عشق و سادگی، پُر
دریای بی تماشا
رویای بی تصور
ای صبح روشن ما
هر شب به خانه برگرد
میخواهمت به زاری
اشک شبانه برگرد
آه، ای غریبه با
دلم آشنا کدام
ای مهربان گمشده
در قصه ها پدر
با تو زنده ام
جان من پدر
آه ، ای امید روز
و شب کودکانه ام
ای قهرمان خسته
بی ادعا پدر
با تو زنده ام
جان من پدر
جای خالی شان
بیشتر به چشم میاد
پدر ها وقتی میروند
احساس میشوند
در نبودنشان غوغایی دارند
جای کلماتشان
خنده هایشان
اخم هایشان و صدایشان
را میبینی و میشنوی
تازه میفهمی چقدر
دوستشان داشتی و
چقدر ناتوان بودی
در اقرار به
دوست داشتنشان
آه، ای غریبه با
دلم آشنا کدام
ای مهربان گمشده
در قصه ها پدر
با تو زنده ام
جان من پدر
آه، ای امید روز و
شب کودکانه ام
ای قهرمان خسته
بی ادعا پدر
با تو زنده ام
جان من پدر