دل ما را که بردی حلالت شود
این همه عشق از من عاشق نوش جانت شود
وای از این حال از این عالم دلدادگی
بیقرارت شده ام من به همین سادگی
دلبر جان تو بخند من نگاهت کنم
این دل عاشق پیشه ام را به نامت کنم
بی تو به هر جا روم من سراسیمه ام
در تب و تابم از آن روز که تو را دیده ام
گرم دلدار از احساس ما غافل است
همه جانم به او هدیه ی ناقابل است
حال و احوال من با تو تماشایی است
من نمیدانستم عشق به این زیبایی است
وحید نورایی
دلبر جان