ای زندگی ببین که چطور با تنی زخمی با تو درگیرم
نتوانم که آنچه را دادم به تو باز پس گیرم
چهره ی سرد و تلخ و تیره ی تو ، شده کابوسِ هر شب و روزم
آتشی به جانِ من زده ای تا ابد از آن می سوزم
از آن می سوزم
به حقیقتِ تو رو کردم نه به قصه های (قصه های) تو خالی (تو خالی)
دستانِ پوچِ تو را دیدم تو چرا به خودت ، به خودت می بالی
ای زندگی من تو هستم بُگذار تا ، رو سیاه شوم
گر جنگِ من با تو بیهودست ، بُگذار تا من تباه شوم
تباه شوم ، تباه شوم ، تباه شوم