جانا چرا با ناز و با آوا و لبخندی
به جانم آتش افکندی
مرا دیگر نخواهی
امشب که باران غمت از دیده میبارد
دلم در سینه مینالد
مرا دیگر نخواهی
جانا مرا دیگر نخواهی
اشکی که ریزد زدیده ی من
آهی که خیزد زسینه ی من
رنگ تمنا ندارد
تو آن گل مریم سپیدی
بی تو دلم شوری و امیدی
دیگر به دنیا ندارد
دیگر به دنیا ندارد
جانا مرا دیوانه کردی
در عاشقی افسانه کردی
آخر کجایی
اشکی که ریزد زدیده ی من
آهی که خیزد زسینه ی من
رنگ تمنا ندارد
طاهر قریشی
مریم