مرا تو جانی، چو مهر تابانی
به شام تارم، ستارهبارانی
طلوع صبحی، فروغ ایمانی
مرا که همچون خزان غمگینم
نشاط جانی، بهار خندانی
نشاط جانی، بهار خندانی
به یاد چشمت، چو جام می در جوشم
چو گل سبویی، نهاده ای بر دوشم
به یاد رویت، ندیده می سرمستم
در آرزویت، نخورده می مدهوشم
شب است و دور از تو، چو شمع خاموشم
اگر دلی داری، مکن فراموشم
سبوی صبرم، تهی ز می شد
زمان گذشت و زمانه طی شد
مبین که دور از تو
غمی به جان دارم
دلی جوان دارم
سبوی صبرم، تهی ز می شد
زمان گذشت و زمانه طی شد
مبین که دور از تو
غمی به جان دارم
دلی جوان دارم
اگر از پا نشستم من
از این عمر پر از محنت
اگر طرفی نبستم من
تویی همرازم تویی غمخوارم
دلی گر مبتلا دارم
به دل گر شکوه ها دارم
چه غم دارم تو را دارم
تویی دمسازم تویی غمخوارم
مرا همدردی مرا همراهی
مرا دلجویی مرا دلخواهی
مرا تو جانی، چو مهر تابانی
به شام تارم، ستارهبارانی
طلوع صبحی، فروغ ایمانی
مرا که همچون خزان غمگینم
نشاط جانی، بهار خندانی
نشاط جانی، بهار خندانی
نشاط جانی، بهار خندانی
ترانهسرا: استاد بیژن ترقّی