من از کویر میخواستم
مواظب گل باشه
بارون شه تا یذره
رنگ و روی گل باشه
گل و دادم به عشق
بهارو بوی بارون
پژمرده شد چون اینجا
تموم نشد تابستون
تموم نشد تابستون
آفتاب تیز و بی رحم خندید
دوید و هی سراب بود
تموم شد جوونیش
این خاک بی معبد
نزاشت ریشه بگیره
کویر با گل دشمن بود
یکاری کرد بمیره
پرپر شده است تنهایی
کسی دلتنگش نشد
جز بی کسی هیچ کسی
همراه دردش نشد
شکستن ساده بود
راحت با یه اشاره
آرزوی گل این بود
یکم بارون بباره