عشق تو ریشه در اعماق وجودم دارد
ریشه در آخر و آغاز سجودم دارد
بوسه از باور تو تا کجا میخواهد
مست این عشق شدم جان کجا میخواهد
این چه حالیست که عشق تو برای من ساخت
این چه عشقیست که دنیای مرا گیر انداخت
نگذار عاشق تو این همه آشوب شود
سمت تو آمده ام حال دلم خوب شود
زیر پاهای تو خاک تو شوم چیزی نیست
سالی یک بار هلاک تو شوم چیزی نیست
چشم های تو به اندوه من عادت دارد
شعر در قامت توصیف تو لکنت دارد
هرکسی غرق تو شد وارث تسکین شده است
حال مایی که دو پیمانه زدی این شده است
حال مایی که دو پیمانه زدی این شده است
این چه حالیست که عشق تو برای من ساخت
این چه عشقیست که دنیای مرا گیر انداخت
نگذار عاشق تو این همه آشوب شود
سمت تو آمده ام حال دلم خوب شود
این چه حالیست که عشق تو برای من ساخت
این چه عشقیست که دنیای مرا گیر انداخت
نگذار عاشق تو این همه آشوب شود
سمت تو آمده ام حال دلم خوب شود