ای شمعِ روشن دوره خود پروانه میخواهی
در سرزمینِ عاقلان دیوانه میخواهی
هنگامِ شادی دوره من خط میکشی
اما روزی برای گریهات یک شانه میخواهی
یک شانه میخواهی
آه ای غمِ دورانِ من آتش زدی بر جانِ من
خاکسترم را باد برد
آه ای همیشه دورتر از هرکسی مغرور تر
باید تو را از یاد برد
من آشنا تر با توام بیگانه میخواهی
از چهار ستونِ پیکرم ویرانه میخواهی
مردانه پای عشقِ تو ماندم تمامِ عمر را
از من ولیکن گریه ای مردانه میخواهی
مردانه میخواهی
آه ای غمِ دورانِ من آتش زدی بر جانِ من
خاکسترم را باد برد
آه ای همیشه دورتر از هرکسی مغرور تر
باید تو را از یاد برد
آه ای غمِ دورانِ من آتش زدی بر جانِ من
خاکسترم را باد برد
آه ای همیشه دورتر از هر کسی مغرور تر
باید تو را از یاد برد
آه ای غمِ دورانِ من آتش زدی بر جانِ من
خاکسترم را باد برد
سینا سرلک
بیگانه