با هر قدم که داری از من دور میشی
حس تنهایی بهم نزدیک میشه
تنها ستارم توی هفتا آسمون بودی
بری دنیای من تاریک میشه
با رفتنت شاید دیگه
هیچوقت نتونم شاد باشم
با حسرت یه آرزوی کهنه و پوسیده
دارم تو جوونی پیر میشم
هر روز تو زندون تنهایی
با ببر تیزدندون غمت درگیر میشم
کی میشه از دست تو
و زندون تو آزاد باشم
وقتی نیستی
خونه عین یه مکعب تو خالی
سوت و کوره
کاشکی زود پاییز شه
بارون کل این شهرو بشوره
که هرجاشو که پا میزارم
هی یادت میوفتم
وقتی نیستی با خیالت بعضی وقتا
سر میز شام میشینم
گاهی اصلا واقعا انگار دارم تورو میبینم
من از بس که بهت بیمارم
هی یادت میوفتم
من افسرده نیستم
حالم خوبه خوب
فقط شکل تو نیستم
دردم اگه داشته باشم
افسردگی نیست
قرص و دارو به کار من نمیاد
درد من اینه که دیگه
توام به کار من نمیای
دیگه جای سالمی نیست رو تنم
که بخوام به عشق تو رگ بزنم
تو هنوزم که هنوز حالیت نیست
که نمیتونم ازت دل بکنم
میدونم منو نمیخواد ولی من الان
دلم پر میکشه واسه اینکه
یه بار دیگه ببینمش
وقتی نیستی
خونه عین یه مکعب تو خالی
سوت و کوره
کاشکی زود پاییز شه
بارون کل این شهرو بشوره
که هرجاشو که پا میذارم
هی یادت میوفتم
وقتی نیستی با خیالت بعضی وقتا
سر میز شام میشینم
گاهی اصلا واقعا انگار
دارم تورو میبینم
بس که بهت بیمارم
هی یادت میوفتم
سینا پارسیان
وقتی نیستی