تموم حرفاتو ندونستم
ندونستم ندونستم
چه بی صدا خوندم
ندونستی ندونستی ندونستی
چه لحظه های که من شکستم
تو شکستی و ندیدیم
به یاد یه لبخند گریه کردم
گریه کردی و نشنیدی
تو از تبار عشقی و ندونستی
تو لحظه جدایی من و
تو یکی هستیم
من از تو گله دارم
چرا اشکامو ندیدی
من از تو شنیدم
تو رفتی و هرگز نشنیدی
اره ما از تبار عشقیم
اما ندونستیم
تو لحظه جدایی
من و تو یکی هستیم
تو باغ ابریشم
توی دشت آرزو ها
تو می نشینی
من پریشونو تو دوباره
تویه اغوشت می گیری
نگاه شیرینت باز می تابه
تو وجوده سرد و خستم
بدون که هر لحظه من
با عشقت زنده هستم
ما اون هوای پاک
داشتیم ندونستیم
یه جون و یه روح و یه خون
داشتیم و ندونستیم
سیاوش شمس
ندونستم