یلدا زنی با گیسوانی رنگ شب بود
یلدا صدای سرخ صبحی روی لب بود
در سینه قلبی چون اناری پر ترک داشت
با آفتاب و آب دردی مشترک داشت
در روز فردای زمستان نور میدید
تا فصل زیبای بهاران نغمه میچید
در غربتش با فال حافظ گفتگو کرد
سالی نکو حالی نکو را آرزو کرد
یلدا دلش خون بود اما بر لبش شعر
درس جهانش عشق بود و مکتبش شعر
یلدا برای شب سرود روشنی خواند
با مهر و پاکی نغمههای ماندنی خواند
یلدا نوید روزهای بهترین شد
یلدا اهورایی ترین جشن زمین شد
شیلا قاسمی
یلدا