تقدیر من روز ازل بال و پری بر شانه بود
یک قطره از جام جنون سهم من دیوانه بود
در سینه قلب کوچکم روشن تر از فانوس شد
در اوج مستی پر زدم تا نام من ققنوس شد
تا شعله ور شد آتشی از عاشقی در سینه ام
خورشیدکی تابان شدم با روح چون آیینه ام
در رنج تنهاییِ جان آتش گرفته پیکرم
از من چه می ماند مگر جز تلّی از خاکسترم
می میرم و در آسمان فانوس دیگر می شوم
می سوزم از خاکسترم ققنوس دیگر می شوم
دنیا چه زیبا می شود از نغمه های ساز من
هر جا دلی عاشق شود میلرزد از آواز من
بوی خدا را می دهد چشمان پر باران عشق
در اشک ققنوسم ببین هم درد و هم درمان عشق
شیلا قاسمی
اشک ققنوس