بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
هوای عاشقی بیزار روی دست دل مانده
که پای آرزو تیز است و پای دل به گل مانده
ببین حافظ که دست از شاخهی اشراق کوتاه است
پی هر کورسو سر میگذارد دیده بیراه است
بیا حافظ بزن فالی که دل از سینه بیرون شد
دل از تکرار طاقتسوز بیفردای شب خون شد
بهار از شاخه بالا رفت و روز از کوچه پیدا شد
در این ویرانه دی باقی شب این خانه یلدا شد
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دستافشان غزل خوانیم و پاکوبان سراندازیم
شایسته هوشمند راد
بیا تا گل برافشانیم