دو سه روزه که دستامو
تو آشپزخونه گم کردم
حواسم پیش ظرفا نیس
دارم بیهوده میگردم
دوسه روزه دلم میخواد
موهام کوتاهه کوتا شه
زنم یا مرد یا هردو؟
واسه شهری معماشه
میخوام از روی این دامن
گُلای سرخُ بردارم
از این حس "زن " بودن
دوسه روزه که بیزارم
میدونی؟ دل من عمریه بی وحشت که هوای پرزدن کرده
قفس رو باز بذار ، تا شاید یه روزی دوباره پرنده برگرده
میخوام که مال خودم باشم
میخوام از نیمه برگردم
اگه این رسم نامردیست
قبوله من یه نامردم
میخوام که این روح سرکش رو
به دست طوفان بسپارم
میخوام تو اوج تاریکی
پا تو بیراهه بگذارم
تو این تاریخ سرگردون
که نه پیغمبری زن بود!
نجابت واژۀ پستی
واسه خاموشی ِ من بود
میدونی؟ دل من عمریه بی وحشت که هوای پرزدن کرده
قفس رو باز بذار ، تا شاید یه روزی دوباره پرنده برگرده
میخوام مثل ماهی بشم
دلو دست دریا بسپارم
میدونم که خیلی وقته
به زن بودن بدهکارم
تو این باغ عروسکها
نمیتوم خودم باشم
میرم بیراهه رو تا ته
تا او روزی که شاعرشم
میدونی؟ دل من عمریه بی وحشت که هوای پرزدن کرده
قفس رو باز بذار ، تا شاید یه روزی دوباره پرنده برگرده