تو ايـنـجـا رو بـه رومـيُ منم مـحـو تـمـاشـاتـم
به چشمات خـيـره مـي مـونم اسير چشم زيباتم
واسم تـوصيف زيباييت يه كم سخته ولي مي گم
فرامـوشم شـده دنـيـا تـورُ از وقـتـي كـه ديـدم
نـفـسهـات عـطـرِ بـارونُ مـيـاره تـوي آغــوشم
به تـو وابسته تر مي شم لباس عشقُ مـي پوشم
نمي دوني چه احساسي ازت مي گيره احـساسم
تو از بس خوبي من حتي تورُ از دور مي شناسم
تـو زيـبايـيُ زيبـايـيـت مـنُ سـمـت تـو مياره
همين عاشق كـه مـن باشم هـواي قـلبـتُ داره