تصویر مه و جنگلا ، میسازه ز طبیعت قصه ما
یک برکه پر حسرت آه ، دل بسته به نگاه روشن ماه
در قلبش غم فاصله بود ، نگاه کرد رو به مهتاب و لب گشود
تو ماهی ولی من یک برکه سرد
تو شاهی ولی من همه آهم و درد
نگاهی منو غرق عشق تو کرد
دستم بگیر من غرق التماسم
دستم بگیر از دوری می حراسم
دستم بگیر ای ماه بی نظیرم
دستم بگیر در دست تو اسیرم
یک برکه پر حسرت آه ، دل بسته به نگاه روشن ماه
این دنیا همه درد هوس ، عاشقی شده بی یار و هم نفس
اما عشق بین برکه و ماه آغاز شد همه تنها به یک نگاه
صد افسوس دل برکه پر گله بود، دریغا که اسیر فاصله بود
نگاهی رو به ماه کرد و لب گشود
دستم بگیر من غرق التماسم
دستم بگیر از دوری می حراسم
دستم بگیر ای ماه بی نظیرم
دستم بگیر در دست تو اسیرم
دستم بگیر ای ماه بی نظیرم ...