وقتى امروز خيلى زود فردا ميشه
چرا ما امروز و فردا ميكنيم
يه بهونه س تو گذشته گم شدن
من و تو امروز و پيدا ميكنيم
قصه زندگى ما ، اگه تكرارى نباشه
قفل رخوت با كليد حادثه ميتونه وا شه
خوب و بد دنيا همينه تو بگو كجاى كارى
وقتى رو به بينهايت غير از اين راهى ندارى
ميشه تو گلايه پژمرد، ميشه گريه كرد و رنجيد
ميشه بخشيد و رها شد حتى تو دلهره خنديد
زندگى اگر چه سخته پر شوقه پر لذت
وقتى هر ثانيه ما دل بريدنه از عادت
هر سحر فرصت تازه س واسه بودن دوباره
چه زمستون و چه پاييز اگه فصل دل بهاره
هر طپش يه لحظه نو يه قدم رو به رهايى
جاده بازه واسه رفتن اگه اهل ماجرايى