سلام
سلام عشق قدیمی
حال من خوبه، غمی نی
جز همون فکرای بیربطی که میدونی
هوا تاریک تاریکه
گمونم دیگه نزدیک سهی صبحه و
من تنها نشستم مینویسم
نامههایی که نمیخونی
که بگم زندگیتو کن بدون من
هیشکی نیست بدعادتت کنه
دیگه هیشکی نیست که عاشقش بشم
دیگه هیشکی نیست اذیتت کنه
تا کجا گفتم؟ تا اونجایی
که تو روزای اوج ناامیدی
بیقراری، بدبیاری
اوج تنهایی
یکی از راه رسید و تیکهپارههامو دید و
از روی زمین جمعم کرد
آدمم کرد
بغلم کرد
من روزای آخرم بود
عین روز اولم کرد
حالا زندگیتو کن بدون من
دیگه هیشکی نیست
بدعادتت کنه
دیگه هیشکی نیست
که عاشقش بشم
دیگه هیشکی نیست
اذیتت کنه
خلاصه
سرتو درد نیارم
کار و بارم روبراهه
روزگارم رو رواله
بیخیال اتفاقای گذشتهم
من گذشتهم از گذشتهم
اما این گذشتهها
نگذشتن از من
دائما میپرسن از من
اینه اونی که یه روز
میخواستی اصلا؟
تا کی به روم نیارم
بگم روبراهه روزگارم
بسّمه دیگه، خب آدمه دیگه
هر جا تلخه واقعیت
به خودش راحت دروغ میگه
ببین زندگیتو کن بدون من
هیشکی نیست بدعادتت کنه
دیگه هیشکی نیست که عاشقش بشم
دیگه هیشکی نیست اذیتت کنه
شاهین راستین
سلام