بخت پر کشید
کشیده شیهه کشید از آشیانه
خانه خراب شد
از کودکی سایه ات پشت پرده
سینه هایم پیدا که داد نزنم
دستت روی دهانم
پنهان میان دستانت
صدایت خشمگین در حیاط
سیاه بود و
آسمان خاکستری پدر
تباه بودم تباه
در شکل دختری که پدر
بی مادرم سکوت کرد
تا آبرویمان ریخت روی فرش
تا خاله ها و عموها
عمود خانه فروریخت
فروش رفت پدر
تجاوز کن به من
تجاوز تا انتقام را بگیر
تجاوز کن به من
تجاوز به این اسیر
تجاوز کن به من
تجاوز تا انتقام را بگیر
تجاوز کن به من
تجاوز به این اسیر
روح توتون و ریش زبرت
از دست بزرگیست
گریستم
که کیستم
جز دختری که
شانه های کوچکم از اشک
زیر چادر مادر شکست
هر شب تجاوز کن پدر
پدر تجاوز کن به من
هر شب تجاوز کن پدر
پدر تجاوز کن به من
هر شب تجاوز کن پدر
پدر تجاوز کن به من
شاهین نجفی
پدر