بوسیدمش در جادههای مرده بی روح
بوسیدمش در کوچههای پشت لیلاکوه
بوسیدمش هی زیر هر ابر کبودی که
توی خیابان های خیس لنگرودی که
بارید از من مثل ابر خسته از باران
بارید از من تا خود استخر لاهیجان
خندید با من در جدال گرم بازی ها
خندید با من به تمام حال و ماضی ها
خندید با من در مسیر رفت تا برگشت
خندید با من در تمام پارکهای رشت
بوسیدمش در کافههای خسته در راه
بوسیدمش از غم جلوی درب دانشگاه
بوسیدمش در رودسر بر ماسه های داغ
بوسیدمش در شهر بعد از خوردن شلاق
آغوش وا کردیم اگر چه ترس هر سو بود
در سینما که شاهد عشق من و او بود
بوسیدمش هر شب سر پل های صدساله
بوسیدمش تا ساحل دریای چمخاله
بوسیدمش در روزهای تلخ و سختی که
بوسیدمش بر کنده خشک درختی که
سخت و غریبانه گذر کردیم شب ها را
شام غریبان بود و می خوردیم لب ها را
با قلب های خسته حالی به حالی مان
با آن نگاه و لهجه بغض شمالی مان
بوسیدمش در کافه های خسته در راه
بوسیدمش از غم جلوی درب دانشگاه
بوسیدمش در رودسر بر ماسه های داغ
بوسیدمش در شهر بعد از خوردن شلاق
شاهین نجفی و بابک امینی
آخرین بوسه