بخوان كه بگويم تو را بشنيدم
من از تو نخواندم كه راز تو را
به دل بسپارم چو نغمه ساز
نه آن ته دنيا كه بر سر كويت
شبانه نشستم كه عطر تو را
دوباره ببويم به قصد نياز
تو باغى و سبزى نهالى و آب
به پشت حصارت منم بىخواب
منم كه به بندم منم بىتاب
تويى كه رهايى مرا درياب
لبت چون بدوزند آزاد كيست؟
كسى چون تو در شهر آزاد نيست
سياه است ومرگ است فرياد نيست
و لبخند اشكى است چون شاد نيست
چو لب نگشودم مرا تو ببخش
سكوت و سرودم مرا تو ببخش