از توی پنجره بازم میبینم کوچه رو خیسه
دست بارون رو تن خیابونا شعر مینویسه
روی دیوار اتاقم صورتت نقاشیه
هیچ شبی نمونده هیچ وقت نور میاد فردا میشه
من میشم محو چشات وقتی که افتاب میزنه
رویاهام ماسهایه موج که بیاد اب میبره
اشک روی گونههات لطیفتر از خواب شبه
برای تو مردن و زنده شدن کار منه
قلب من شیشهایه تو با نگات سنگ میزنی
تا میاد خاطرههات یادم بره زنگ میزنی
ناراحت این نبودم که شبام سیاه باشه
اگه ماه من بمونی به شبام رنگ میزنی
از توی پنجره بازم میبینم کوچرو خیسه
دست بارون رو تن خیابونا شعر مینویسه
روی دیوار اتاقم صورتت نقاشیه
هیچ شبی نمونده هیچ وقت نور میاد فردا میشه
من میبندم چمدونو تو گوشم سوت قطاره
میرم و دور میشم مثل بادی که خونه نداره
سمی لو
سوت قطار (زنده)