ساقی اندر قدحم باز می گلگون کرد
در می کهنه ی ديرينه ی ما افيون کرد
ديگران را می ديرينه برابر ميداد
به من دلشده چون باز رسيد افزون کرد
اين قدح هوش مرا جمله به يکبار ببرد
اين می اين بار مرا پاک ز خود بيرون کرد
تو مپندارکه در ساغر و پيمانه ی ما
بت سنگيندل ما خون جگر اکنون کرد
آنچه در سينه ی مجروح منش دل خوانی
شور عشق است که با خون جگر معجون کرد
ساقی اندر قدحم باز می گلگون کرد
در می کهنه ی ديرينه ی ما افيون کرد
ديگران را می ديرينه برابر ميداد
به من دلشده چون باز رسيد افزون کرد
سما آوا
دلشده