طعم گسِ نسیم ساحل
در جای جایِ سینه خوابید
دریا موجش را صدا کرد
آواره ای در خویش لرزید
نارنجی غروب سرخوش
در چاله ی ابری فرو ریخت
رعدی به قلب کودکی خورد
نوری به قعر سایه پاشید
بُغضی سیاه و آسمانی
باران اشکش را بنا کرد
با سقوط جسم پریشان
پر شد زمین از شک و تردید
پیچید در دالان گوشش
نفیرهای توسی راز
تا سرنوشت خود را نشان داد
آینده را از او قاپید
مرغان ارغوانی از خشم
بر پیکرش جیغی کشیدند
شنها دوباره مست کردند
رملی شدند و سجده کردند
طوفان پر ز کینه آمد
از هرطرف سیلی به او زد
سرما خودش را تیز میکرد
خنجر شد و به پیش آمد
در این شلوغ شاعرانه
در این جدال ظالمانه
دراین سیاه بیکرانه
کودک تنش را رها کرد
سام گوهربین
کودک