عشقم که رفته بر باد،
هرگز وفا ندارد
این قصه با که گویم ،
دردی که سینه دارد
لیلای من کجایی
از من خبر نداری
چشمم به گریه نسپار، در کوی بیقراری
دست نسیم دادی، گیسوی خود شبانه
تا دیدهام کشاند ، بر دار این زمانه
چشم تو شهره آواز، زیباترین بهانه
آواره ساز من بود ، در سوز این ترانه
قلبم که در بیابان، حاجت به ناله میداد
از داغ این جدایی ، آواره گشته در باد
لیلای من کجایی
از من خبر نداری
چشمم به گریه نسپار
در کوی بیقراری
سالار عقیلی
لیلای من