کلبه ی احزان ما ویرانه شد
دیر آمدی
تا سحر دل همدم پیمانه شد
دیر آمدی
آن همه عاشق که بودی
آن همه عاشق که بودم
آن نوازش ها و خواهش ها چه شد
دیر آمدی
آن کبوتر دل تو بودی
سوی بامم پر گشودی
خانه ام سوزاندی اما
رفتی و دیر آمدی
کنج ساحل های بی پروا
چرا رفتی به خواب؟
در پی دریا بُدم
اکنون اسیر یک حباب
ای خدا، بگو که آن آشنا به شام یلدای ما،
چون نیامد؟
بعد از آن بهار دلدادگی،
برفتی و این جوانی ، سر آمد
آتش است این، آتش این آتش است
کان سرکشد از نوای دلم
یاد جانان، آتش است
کان پر کشد در هوای دلم
آن همه عاشق که بودی
آن همه عاشق که بودم
آن نوازش ها و خواهش ها،چه شد؟
دیر آمدی
آن کبوتر دل تو بودی
سوی بامم پر گشودی
خانه ام سوزاندی اما
رفتی و دیر آمدی
سحر سروری
دیر آمدی