تو از من خسته ای اما من از دست تو دلگیرم
تو هم که موندنی باشی من از تقدیر تو میرم
تو از من خسته ای و من تو این غم خونه غمگینم
دارم تصویر نفرت رو تو چشمای تو میبینم
تو از من خسته ای اما من از تنها شدن خسته
چرا هم پایه باشیم تو این راهی که بن بسته
بمونم همسفر با تو به حق تو جفا میشه
برم پشت غرور من از این رسوایی طور میشه
گذشت از ما که این راهو بتونیم باز برگردیم
یه حرف مشترک مونده برای همدیگه دردیم
پر از اندوه روزایی که با من زندگی کردی
تو این بغض نفس گیرو تو سینم خونگی کردی
دیگه تمومش کن ای درد ناخونده
فکرم دلم روحم پیش تو جا مونده
دیگه تمومش کن تا نای رفتن هست
تا فرصت پرواز پیش تو و من هست
بمونم همسفر با تو به حق تو جفا میشه
برم پشت غرور من از این رسوایی طور میشه
گذشت از ما که این راهو بتونیم باز برگردیم
یه حرف مشترک مونده برای همدیگه دردیم
سعید شهروز
بن بست