یه روزی پرت شدیم اینجا
روی سیاره ای خالی
از رو وحشت بود که ساختیم
صورتکای خیالی
دنیا با دست منو تو
اینجوری شد که می بینی
باز میخوای که چشم به راه
یه نفر منجی بشینی
حرفای مفت تو کتابا
تا دلت بخواد زیاده
نمی شه به حرفی دل بست
که پاهاش رو پست باده
من که تبعیدی ام اینجا
چرا باید بگم آره
چرا خم شم جلو اونکه
همه رو کرده آواره
از فرشته ها ی ترسو
کسی حرفی نزد جز ابلیس
ما میخوایم داد بزنیم که
زندگی مون فاجعه نیست