کسی نمیدونست چقدر میخواستمت
حتی خودت که مثل رازی تو دلم
هزار دفعه دلم میخواست بهت بگم
اما نشد که نشد که نشد
من همیشه یه قدم عقبم
نشد بهت بگم چقدر دوستت دارم
شبها تو فکر تو گریه میکنم
میرم بازم یه گوشه تو خودم
نمیدونی یه لحظه دیدنت
یه کاری میکنه تموم روز و با همون یه لحظه دلخوشم