پریده از سر عقل ملت از دم رنگ
همشون گرم از جو به روزش گردن کج
سیاهه پروندم ولی خوب قلبم نه
با اینکه حقم من ولی باز شرمندم
چهره های چرک زیر نقاب حق بگیر
قلماتون کرایس پس بیارین پس بدین
قاتل پادشاه داد زد مردم آزادید
فهمیدم که بی معنیه مفهوم آزادی
سازه های سوخته ی
زیر ساخت جامعه
تازه های باز مونده از مسیر قافله
حمالامون زن شدن مردهامون حامله
سیاست سازمانی سیاسی آکله
این شکاف عمیقه اما
واسه من بی معناست
این غبار هستی ساز
که قالبا بی پهناست
من اون تاریخم که توی
صد صفحش یه تنهاست
نهنگ تو حوض ماهیه
و نهنگ توی دریاست
از قبیله ی من هر کسی
که پرید تهش افتاد
قلبش میزد هنوز یه حسی
مثل مرگ شکستش داد
از قبیله ی من هر
کسی که پرید تهش افتاد
قلبش میزد هنوز یه حسی
مثل مرگ شکستش داد
من و تو میلیون ساله زنده ایم
که زنده بودن رو میکنه از ذهن بیرون
به نام آزادی سالها ا برده ایم
که مرگ نزدیکه به هر پرنده ی بی دون
خودفروشی رسم ما
نیس سوز سرد فصل پاییز
میسوزنه سینه ها رو
میدونم هم دست ما نیس
اما اینجا دست تنهاست یه نسل
تف به اون آزادی که تو مشتاش گرهست
ببین اینجا قانون یه قاعده غریبه
که غرق قدرت میشه تو قالب قبیله
پس قتل یه غریزه توی قامت قدیمت
تو همین قواره کردتت غاصب زمینت
بزن خطکش رو به کف دستای شاگرد
وجودت مدیون بش تو چشم های شاهد
این احترامت خوابه خونتون روو آبه
د احمق نمیکنه این ها استادیتو ثابت
از قبیله ی من هر کسی
که پرید تهش افتاد
قلبش میزد هنوز یه حسی
مثل مرگ شکستش داد
از قبیله ی من هر کسی
که پرید تهش افتاد
قلبش میزد هنوز یه حسی
مثل مرگ شکستش داد
صادق و پدرام آزاد
نهنگ تو حوض همون ماهی قرمزه