باید بنویسم که تو در جان منی یا
در خون قلمهای غزلخوان منی یا
در باطن هر صبح که از پنجره آمد
در پشت فلق اختر پنهان منی یا
یک وهم و خیالی پس سیگار و سیگار
یا طالع هر قهوه فنجان منی یا
این شب که پر از حادثه باد سقوط است
تو خانه آرام نگهبان منی یا
میان لحظههای بی کسی میجویمت
شبیه عمر باطلم طعم غمت
در این سیاهه خلوت بی رویا
به صد قلم دوباره شعرت را
صبا صمیمی
باید بنویسم