در میزنی اما کسی توی اتاقم نیست
جز صورتی تنها، نقابی بر نقابم نیست
در میزنم اما کسی آن سوی میدان نیست
جز بی کسی حتی
کسی در این خیابان نیست
میترسم
از بال هایی که وبال شانه ام هستند
میترسم
از میله هایی که ستون خانه ام هستند
میترسم
از گریه هایی که مرا غرق خودم کرده
می ترسم
از کوسه ای مرده که در تنگم ورم کرده
میترسم
خط میکشم دیوار این تکلیف روشن را
هی میشمارم روزهای بی تو بودن را
پیشم که بودی اینچنین تنها نمیماندم
هر روز را صد سال تنهایی نمیخواندم
میترسم
از بال هایی که وبال شانه ام هستند
میترسم
از میله هایی که ستون خانه ام هستند
میترسم
از گریه هایی که مرا غرق خودم کرده
می ترسم
از کوسه ای مرده که در تنگم ورم کرده
میترسم
رضا یزدانی
میترسم