میدونم خیلی گرفتاری دارین
سرِ برجه و بدهکاری دارین
بابت مزاحمت شرمنده ام
تهِ جیبتون یه دو هزاری دارین؟
من باید زنگ بزنم به بچگیم
من باید زنگ بزنم به کوچمون
به روزای دلخوشیای کوچیک
به شبایِ خنده های بی امون
دلِ من تنگه برای خونمون
برای جوونیای مادرم
من فقط میخوام صداشو بشنوم
من دلم تنگه برای پدرم
من باید زنگ بزنم ، به رفقام
که برن دوچرخمو سوار شن
که نذارن قدشون بلند شه
مثِ من اینجوری گریه دار شن
من دلم تنگه برای مدرسه ام
واسه نیمکتی که خیلی تنگ بود
زنگِ تفریحِ پُر از نارنگی
چه اهمیتی داشت که جنگ بود
من میخوم زنگ بزنم به برفِ دی
به زمستونی که با ما قهره
من باید به آسمون خبر بدم
که به جاش چه دودی روی شهره
حیف از کسی که جای زندگی
لابه لای خاطره گیر افتاد
حیف که نفهمیدیم پیر شدیم
حیف که ما دو هزاریمون دیر افتاد
میدونم خیلی گرفتاری دارین
سر برجه و بدهکاری دارین
بابت مزاحمت شرمنده ام
تهِ جیبتون یه دوهزاری دارین؟
رضا یزدانی
من باید زنگ بزنم به بچه گیم