از تو چه پنهان دردم و درمانم تویی
در غم هجران راحت این جانم تویی
از همه عالم دورم و نزدیکم به تو
در دل آتش مژدهی بارانم تویی
یادت هست آن شب
که خزان به جهانم زد
نفست چو بهار آمد
که جوانه زدم باز
چشمت خورشید است
تو مرا برهان از شب
گل خنده نشان بر لب
که سحر شود آغاز
باور کن
لحظهها را با تو بودن دوست دارم
از نگاهت شعر سرودن دوست دارم
در هوایت پر گشودن دوست دارم
باور کن
با تو از جان دست کشیدن دوست دارم
از تو اسمم را شنیدن دوست دارم
ناز چشمت را خریدن دوست دارم
ای گل دایم بهارم
خوش آمدی به زمستانم
به لطف چشم غزلخوانت
منم که حافظ دورانم
میان آتش آغوش دستانت
مرا بگیر و بسوزانم
به شوق ساحل آرامت
گذشتم از شب طوفانم
یادت هست آن شب
که خزان به جهانم زد
نفست چو بهار آمد
که جوانه زدم باز
چشمت خورشید است
تو مرا برهان از شب
گل خنده نشان بر لب
که سحر شود آغاز
باور کن
لحظهها را با تو بودن دوست دارم
از نگاهت شعر سرودن دوست دارم
در هوایت پر گشودن دوست دارم
باور کن
با تو از جان دست کشیدن دوست دارم
از تو اسمم را شنیدن دوست دارم
ناز چشمت را خریدن دوست دارم
رضا ملک زاده
یادت هست