یادم تو را دیگر فراموش شیدا منم
از عطره تو می گرید هرشب پیراهنم
آواره ام من همچو باد بی سرزمینم
دریا تویی من قایقی بی سرنشینم
دلبره بی نشانم بی تو بی آشیانم
بی من ای همسفر رفته ای بی خبر
بی تو بی خانه مانم
جنون عشق با من هر شب
به سویت سفر می کند
این دل گاهی چون درختی
هوای تبر می کند
جنون عاشق که منطق ندارد
رهایم کن از قفس های تنهایی جانم بیا
بیا دیگر بیقرارم نمانده امانم بیا
چو من این شهر دیگر عاشق ندارد
رضا ملک زاده
دلبر بی نشان