نشد برای عشقمان
برای این دیوانه ات سفر كنی
نشد یه بار به حال من
به حال این ویرانه ات نظر كنی
نشد بیایی عاقبت نشد
برای عاشقت خطر كنی
نشد به وقت رفتنت مرا هم
از نبودنت خبر كنی
آرام آرام
نشستی در دلِ من ای آشنا
آرام آرام
گذشتی از کنارم نامهربان
ای وای از این غمِ بیپایان
امشب امشب
با خیالت گفتم و خنداندم تورا
امشب امشب
مثلِ هرشب در خیابانم پس چرا
من ماندمو، ابرِ بیباران
نبر ز خاطرت تمامِ آن گذشته را
اگر دلت شکست فقط به دیدنم بیا
تو را به جان من بیا
اگر تو عاشقی دقایقی بیا بمان
اگر شسکتهای مرا هم از خودت بدان
تورا به جانِ من بمان
ای گلِ گلدانِ قلبم
رفتنت بیخانهام کرد
ای غمِ در سینهمانده
دوریات دیوانهام کرد
همچو پروانه به دورت
گشتم و با من نماندی
شمعِ من بودی و آخر
بر دلم آتش نشاندی
رضا ملک زاده
آرام آرام