کجای خاطرات موندی که انقدر شادو خوشبختی
تورو دست خدا دادم اگر چه مردم از سختی
خیال خاطرت حتی یه لحضه راحتم نگذاشت
همون وقتی که تو رفتی یکی کوه غمو برداشت
نگاهم کن ببین حالا چقدر از قبلها خستم
لباتو با کف دستم تو حال بقضو غم بستم
به یادت هر شبو هر روز قدم تو کوچه میزارم
تو سرمای نگاه تو یه ریز از غصه می بارم