مو به مو قدم قدم
به زلف تو قسم قسم
رسیده عشق تو به جان من،
به یاد تو نفس نفس
بریده ام از این قفس
زندان است جهان من
عشقت چرا تاوان من شد
رفتی غمت پایان من شد
از هر گناهی توبه کردم
چشمان تو ایمان من شد
تو را چون جان خود میدانمت
تو را چون سایه می پندارمت
هرچه تو دوری من صبورم،
مرا از غم جدا نمیکنی
مرا یک دم صدا نمیکنی
من که گذشته ام از غرورم
قبل از تو من عاشق نبودم
تو آمدی با هر نگاه مرا گرفتارم کنی
این قرار ما نبود از عشق بیزارم کنی
به یاد تو من بیقرارم
ای وای هنوز چشم انتظارم
تو را چون جان خود میدانمت
تو را چون سایه می پندارمت
هرچه تو دوری من صبورم،
مرا از غم جدا نمیکنی
مرا یک دم صدا نمیکنی
من که گذشته ام از غرورم
قبل از تو من عاشق نبودم
رضا بهرام
مو به مو