فراموشش کن
باشه فراموشش میکنم
شادی یه جایی تو درونه
بازی کار هممونه
خوابیم این که معلومه
بیداری هامون وابسته به زمونه
خوشبختی لب بومه
کبوتره بال داره
پر میزنه هر وقتی حس و حال داره
نه قصر بزرگ نه سیاه چال داره
نه مجمع تشویق نه چوب دار داره
بگذریم
یارم رو چونهاش خال داره
محو نگاهشم
محو چشاشم
میخوام محو بشم حل بشم نباشم
خط بشم انحنای لباشم
رو هم رفته صوت توی گوش
قلب میتپه و مغز میرسه به جوش
یه صدای میگه تو این چرخه چرخ من کوش
امروز میخوامشو فردا میکنمش فراموش
همشو کردم فراموش
آتیش بود آب میریختم روش
میسوخت تا بشه خاکستر
خط های دود بعد خاموش
همه رو کردم فراموش
آتیش بود آب میریختم روش
میسوخت تا بشه خاکستر
خط های دود بعد خاموش
بده باد بزنم زیرش آتیش هست
یکمی خشک و ترم میشه قاطیش کرد
اینا که میبینی میسوزن همه خاطره است
جدایی حرارت نتیجه فاصله است
چی موندش واسه من جز دود
سر زندهها داد برای مردهها سکوت
وقتی بند ناف تو برید روز اول با پول
قبر و نقد میفروشن چک هم میکنن قبول
بیمهی عمرم مردم میدن بازماندهام
کارمه یه صفحه رو هزار بار خواندن
طعم تلخ تکرار و سهم انکار
تو فهم اینکه این رویه از بیخ داره اشکال
زخم میشه رو تنم کو مرهم روش
باد میوزه و میگیرمش در آغوش
رد میشه از پاره هامو میگه در گوش
هر چی که یاد گرفتی یه روزی میکنی فراموش
همشو کردم فراموش
آتیش بود آب میریختم روش
میسوخت تا بشه خاکستر
خطهای دود بعد خاموش
همه رو کردم فراموش
آتیش بود آب میریختم روش
میسوخت تا بشه خاکستر
خطهای دود بعد خاموش
همشو کردم فراموش
همشو کردم فراموش
رض
فراموشی