ای عشق ای عشق ای
عشق ای عشق ای عشق
ای عشق چه کرده ای تو بادلم
ببرده ای مرا ز من سپرده ای به دست غم
ای عشق مرا به باد داده ای
به کنج درد نشانده ای
به خاک و خون کشیده ای
قرار من ربوده ای
ببین مرا چه کرده ای
به دست غم سپرده ای
چرا چنین نموده ای
ای عشق فتاده ام به دام تو
شدم خراب و رام تو
کجا روم زدست تو
چرا رهام نمیکنی زدرد جدام نمیکنی
چه کرده ای تو بادلم
ببرده ای مرا زمن
چه کرده ای تو بادلم
ببرده ای مرا زمن
قرار من ربوده ای
به دست غم سپرده ای
چرا چنین نموده ای
رها
ای عشق