شعر نا تمام سهراب
قطره های سرخ جوهر
فصل سبز بی بهارو
دل داغدار یه مادر
چه خبر از زنگ آخر
همکلاسیها تو زندون
سوز سرمای شکنجه
توی گرمای تابستون
هنوزم سبزه دلاشون
یا که پاییزی و زردن
تو کدوم سلول تاریک
پی آزادی میگردن
از کدوم پنجره باید
خاطراتو پس بگیرن
لحظه ای زنده بمونن
تا تموم عمر بمیرن
عمری گذشت اما هنوز
تابستونم زمستونه
سهراب و شعری ناتموم
حامد هنوز تو زندونه
برگای سبز این درخت
رها شدن تو دست باد
تا برگی میریزه به خاک
مرگ ندا یادم میاد