Ù…Øکوم به دیوانگی ام میدانی
مجنون شده را تو از چه میترسانی
کم رخ بنمای وسوسه انگیز ترین
یک بار بگو پای دلت میمانی
یک بار بگو پای دلت میمانی
من مست و خراب تو باده ی ناب
بر شانه ی من آسوده بخواب
من مست و خراب تو باده ی ناب
بر شانه ی من آسوده بخواب
من مست مست مست مست مست توام جانا
بردی ای آن تو اندوه دل مارا
من مست مست مست مست مست توام جانا
بردی ای آن تو اندوه دل مارا
Ù…Øکوم به دیوانگی ام جانا
با عشق تو میدهی سر و سامانم
صد جرعه از عشقت که مرا باکی نیست
آن روز که در بند توام دیوانم
آن روز که در بند توام دیوانم
من مست و خراب تو باده ی ناب
بر شانه ی من آسوده بخواب
من مست و خراب تو باده ی ناب
بر شانه ی من آسوده بخواب
من مست مست مست مست مست توام جانا
بردی ای آن تو اندوه دل مارا
من مست مست مست مست مست توام جانا
بردی ای آن تو اندوه دل مارا
راغب
دیوانگی