یه پرنده تو قفس مرد
اما پرواز مردنی نیست
تو دلت خدا رو حس کن
خیلی حرفا گفتنی نیست
وقتی یه کویر باشی
حرف بارون و میفهمی
وقتی که یه رود باشی
درد کارون و میفهمی
تو که سرخوشی و بی درد
چی میدونی از شب سرد
وقتی که اسیر باشی
غم زندون و میفهمی
بیا تا بهار رو داریم
تا هنوز ترانه داریم
بیا تا نفس تو خاکه
بذر امید و بکاریم