کوچ یک پرنده تنهایی، بغضی که گلوش و لرزونده
جفتش هم با دیگرون رفته، حالا اون بی همسفر مونده
تو همون جفتی که انگاری، ما رو همسفر ندونستی
حتی بی خداحافظی رفتی، نگو نه اینو میدونستی
کوچ یک پرنده تنهایی، باد سرد ،برفه و باروونه
شب سیاه و راه چه طولانی، پرنده خسته و بی جونه
تو همون جفتی که میگفتی، با تو همسفر شدن زیباست
اما تو حرفهای شیرینت، نبودش حتی یه حرف راست
اسمت و دیگه توی ابرا، از تو دل نمیزنم فریاد
اما هر جا هستی عشق من، سفر تو به سلامت باد
پیمان خان
کوچ