مَن با یه بُغضی که گلو گیره
هر شَب تو خونه بَسط می شینم
واسه رهایی از خیالاتت
یه نقشه ی بی نقص می چینم
پشت می کنم به خاطراتِ تو
دنیای مَن لبریزه آشوبه
گاهی فقط باید فراموش کرد
گاهی یه کم تنها شدن خوبه
تو رو مگه میشه فراموش کرد ؟
مَن که همه دنیامو بت دادم
چی به سرم آوردی که امشب
فکر رهایی از تو افتادم ؟
تو این شبایی که نمی دونی
به مُردنم فقط یه ربع مونده
کی تو رو با لالاییاش هر شَب
تو تختِ خواب آروم خوابونده ؟
کی جای من با تو هم آغوشه
هرشب کنارت صحنه سازی کرد
عطر تو رو بو می کشید تا صبح
کی جای من با موت بازی کرد ؟
تو رو مگه میشه فراموش کرد ؟
مَن که همه دنیامو بت دادم
چی به سرم آوردی که امشب
فکر رهایی از تو افتادم ؟
تو این شبایی که نمی دونی
به مُردنم فقط یه ربع مونده
کی تو رو با لالاییاش هر شَب
تو تختِ خواب آروم خوابونده ؟