من حکم به قتل دلم دادم
وقتی توو فال تو افتادم
امضا زدی پای اعتمادم
امضا زدم تا بدی به بادم
عشقت یه زندون بی مرزه
سلول بی تابی محضه
می گیره دنیامو توو یه لحظه
آزادی از عشق تو یه فرضه
یه جوری به بن بست تو خو گرفتم
که هیچ راهی جز این برام راه نیست
می دونم عبور از شب چشمای تو
رسیدن به نور سحرگاه نیست
از پس قلب خودم یک تنه برنمیام
گرمیِ شونه تو می خوام
هم گناه تو بشم تبرئه می شه دلم
غرق آرمشه دنیام
تا مرز جنون
دیوونه بمون
حال من دیوونه رو دیوونه می فهمه
مسئولیت
این عشقو نده
دست خودآزاری که با خودش بی رَحمه
پرویز خوشرزم
تبرئه